معرفی هنرمندان

پونه بریرانی

پونه بریرانی هنرمندی است که در خانواده هنرمند بزرگ شده و نگاه متفاوتی به هنر دارد و معتقد است جای هنر نه در موزه‌ها که در دل خانه‌هاست، آن هم نه خانه‌های بزرگ از ما بهتران بلکه خانه‌های کوچک و ساده شبیه خانه‌های بیشتر مردمان این مملکت و حتی این دنیا. معتقد است هنر را باید بتوانی بپوشی، هنر را باید بگیری توی دست‌هایت، به هنر باید که تکیه بدهی چرا که هنر همچون نان شب واجب است برای زندگی ما.

– کمی درباره خودتان به ما بگویید، اهل کجا هستید و اکنون کجا زندگی می کنید؟ 

پونه بریرانی هستم متولد ۱۳۵۱، اهل گیلان، متولد تهران، ساکن مازندران. 

– می توانید کمی درباره سابقه و تمرین هنری خود بگویید؟ 

از بچگی دوست داشتم نقاش بشوم، اما مثل اغلب هم‌نسلانم با تصمیم خانواده رفتم رشته تجربی تا دکتر شوم. نتیجه این شد که نه دکتر شدم و نه نقاش، بلکه نویسنده شدم، شاید چون نوشتن وسیله‌ی کار چندانی نمی‌خواست و پاسخ مناسبی برای ابراز احساساتم بود. بعد از ازدواجم که صاحب فرزند شدم برای سرگرمی برای بچه‌هایم نقاشی می‌کردم یا کاردستی می‌ساختم این میان به شکل جسته و گریخته دوره‌هایی در کلاس‌های طراحی شرکت کردم که به دلیل مشغله‌های زندگی رها می‌شد. پنج سال است فرصت این را پیدا کرده‌ام تا به علاقه‌ی قدیمی‌ام بپردازم و از این جهت خیلی خوشحالم. 

– آیا همیشه می دانستید که می خواهید هنرمند شوید؟ چگونه کار خود را شروع کردید؟ 

همیشه می‌دانستم می‌خواهم نقاشی کنم. همیشه این نیاز در من بود که با زبان شخصی خودم با جهان گفت‌وگو کنم.

– آتلیه شما در‌ کجا واقع شده است و یک روز معمولی در آتلیه شما چگونه آغاز می شود؟

من در واقع یک استودیوی خانگی دارم. افراد خانواده سبک زندگی من را پذیرفته‌اند و از این که وسایل کارم هر از گاهی قسمتی از خانه پهن باشد شکایتی ندارند. روزهایم را با نقاشی شروع می‌کنم. معمولا شب قبل از خواب سرم پر از ایده است آن قدری که از هیجان خوابم نمی‌برد و می‌شود گفت صبح تنها بهانه من برای بیدار شدن و شوق شروع کردن روز، اجرای ایده‌هایم باشد. نیمی از هفته را روزی پنج تا شش ساعت کار می‌کنم و روزهای دیگر به مطالعه، کارهای خانه و کلاسهایم می‌گذرد. 

– آیا اولین ماده هنری را که برای خودتان خریداری کرده اید یا هدیه گرفته اید به یاد دارید؟  چه بود و هنوز هم از آن استفاده می کنید؟ 

اولین وسیله هنری را برادرم از خیابان انقلاب برایم خرید. یک سری رنگ روغن تیوپی، یک سه‌پایه، یک بوم و یک کتاب آموزش رنگ روغن که روی جلدش یک نقاشی با سبک فوویسم بود. اولین نقاشی روی بوم هم‌ همان تصویر روی جلد کتاب بود.

– به نظر شما نقاشی و چاپ پارچه به عنوان یک رسانه media هیجان انگیز است؟ 

واقعیت این است که وقتی نقاشی روی پارچه را شروع کردم به نظرم این همه گسترده نبود. برای تنوع خواستم امتحانش کنم اما کم‌کم دیدم نقاشی روی پارچه در واقع آوردن هنر از موزه‌ها و گالری‌ها به میان زندگی روزمره مردم است. 
آن وقت بود که شروع کردم با اکرلیک روی لباسهای خودم نقاشی کردن. متاسفانه نتیجه کار خوشایند نبود. رنگها ثابت و درخشان نبودند و به شکل لایه‌های خشک و زمخت روی کار می‌ماسیدند.

– از چه زمانی با محصولات ماری‌ ورک آشنا شدید و از آن‌ها استفاده کردید؟ چطور با محصولات آشنا شدید؟

شنیده بودم یک چیزی وجود دارد به نام رنگ پارچه. تا این که توسط یکی از دوستانم که کار چاپ دستی انجام می‌دهد با رنگ های ماری‌ ورک آشنا شدم. گفت که قیمتش مناسب است و کار باهاش آسان است. و در واقع هم همین بود. 

– بهترین توصیه ای که هنرمند دیگری به شما داده است چیست؟ 

راستش توصیه‌ها خیلی زیاد است. دوستان دوروبر من آدمهای فرهیخته و صاحب هنری هستند و همیشه چیزی برای آموختن از آنها هست. اما شاید بشود گفت بهترین درسی که غیرمستقیم به من داده‌اند این است که هنر امری بسیار بسیار شخصی است، تمام آموزش‌ها برای آموختن و بعد از یاد بردن است. فهمیده‌ام که قبل از هر چیز به لذتی که از کار می‌برم فکر کنم و بعد به نتیجه، چرا که اگر شجاعانه و بدون در نظر گرفتن قضاوت‌های بیرونی کارم را ادامه بدهم راه آن طور که شایسته من است برایم روشن می‌شود. 

– فکر می کنید بزرگترین چالشی که امروز هنرمندان نقاشی و چاپ پارچه با آن روبرو هستند چیست؟ 

فکر می‌کنم بزرگترین مسئله این است که مصرف‌کنندگان محصولات این هنرمندان باید این آثار را به عنوان یک اثر هنری بپذیرند. مثلا بدانند با پیراهنی که رویش با دست نقاشی شده نمی‌توانند همان رفتاری را بکنند که با یک لباس چاپ صنعتی و ماشینی دارند. از طرفی هم تنگناهای اقتصادی شاید مردم را به این سمت ببرد که از تولیدات کارخانه‌ای استفاده کنند. به نظرم ایجاد نیاز و هدایت حس زیبایی‌شناسی مردم بزرگترین چالشی است که هنرمندانی این چنینی با آن درگیرند.

– در سالهای اخیر کار شما چگونه تکامل یافته است؟  

پیش از این نقاشی برایم خیلی شخصی بود اما از سه سال پیش که به پیشنهاد و همراهی یکی از دوستانم چند نقاشی‌ام را در خیابانهای استانبول به مردم فروختم فهمیدم که می‌توانم از این طریق با آدمها ارتباط بگیرم و نقاشی برایم تبدیل به تلاشی برای پیدا کردن دنیاهای مشترک شد. خودم را هنرمند نمی‌دانم چون این قبای بزرگی است برای قامت من. اما مسیری که انتخاب کرده‌ام را خیلی دوست دارم.

– آیا رنگ یا پالت مورد علاقه ای دارید؟  

اگر چنین است ، پالت شما شامل چه مواردی است و چرا این رنگ ها مهم هستند؟ بسته به احوالاتم طیف رنگ‌های مورد علاقه‌ام تغییر می‌کند. گاهی به مجموعه‌ی رنگی زرد و  طیف رنگهای آبی و قهوه‌ای علاقمند می‌شوم. چون تحت تاثیر کارهای ون‌گوگ قرار می‌گیرم. گاهی به پالت رنگی زرد، نارنجی، ارغوانی و آبی و رنگهای ماتیسی متمایل می‌شوم و این روزها هم که بسیار تحت تأثیر رنگهای درخشان و جسور پیکاسو هستم.

– آیا تا کنون از رنگ‌های پارچه برندهای دیگر نیز استفاده کرده‌اید؟ اگر بله، به نظر شما مزیت رنگ‌های ماری‌ ورک نسبت به سایر برند‌ها چیست؟  

کار با ماری‌ورک خیلی آسان است، رنگها روی بافت پارچه قابل کنترل هستند، غلظت و پوشانندگی خوبی دارند, تنوع رنگها زیاد است و چیزی که برای من بیش از هر چیز مهم است این است که رنگها به راحتی با هم ترکیب می‌شوند و من واقعا می‌توانم روی یک تی‌شرت ساده یک اثر هنری اصیل خلق کنم و این بزرگترین لذتی است که کار با این رنگها به من می‌دهد. لازم است بگویم قصد من تبلیغ یک برند نیست، من فقط درباره تجربه شخصی‌ام حرف می‌زنم و خوشحالم که یک محصول ایرانی من را به هدفم رسانده.

– در آثارتان از کدام تکنیک نقاشی و چاپ پارچه استفاده می‌کنید؟ 

کار من نقاشی با قلم‌مو روی پارچه است. عمدتاً نقاشی روی لباس.

– از بین محصولاتی که انتخاب کردید کدام محصول را بیشتر دوست داشتید؟ آیا ابزار دیگری برای استفاده در استودیوی خود دارید که نمی توانید بدون آن کار کنید؟  

چیزی که این روزها بیش از هر چیز ازش استفاده می‌کنم رنگهای درخشان ماری‌ ورک و قلموهای نازنینم است. البته برای این که بی‌وفایی نکرده باشم باید بگویم بوم و اکریلیک هم همیشه توی اتاق کارم هست.

– چگونه کار جدیدی را شروع می کنید؟ 

تصمیمات از قبل طراحی شده هستند یا به صورت الهامات درونی و غریزی است؟ معمولا با بودن در محیطهای جدید، دیدن شهرها و آدمهای جدید، خواندن کتابهای داستان و گاه میان بحث و گفتگوهای طولانی با پسرم و دوستانم ایده‌های جدید به سرم می‌زند. 

– کدام یک از هنرمندان معاصر و یا تاریخی الهام‌بخش شما هستند؟ 

بیش از هر کس زندگی عمویم صادق بریرانی، سبک نقاشی‌ها و روندی که طی کرد تا به نقطه‌ی فعلی‌اش برسد و سکوت و گوشه‌گیری‌اش بسیار من را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

– آیا شما یک توصیه برای هنرمندان دارید که تازه شروع کرده اند؟ 

هیچ راز و رمزی ندارم جز این که می‌دانم جایگاهم کجاست، بدون غرور و بدون تواضع، از این جهت همیشه در حال آموختن و تجربه کردنم.

– آیا پروژه های فعلی یا آینده ای وجود دارد که بخواهید با ما در میان بگذارید؟ 

بله پروژه‌ و آرزو و برنامه زیاد دارم، اما اجازه بدهید بین خودم و خودم بماند تا وقتی به اجرا برسد. فعلا هدفم پیاده کردن آثار نقاشان بزرگ روی تی‌شرت است. دوست دارم نقاشی‌ها دست و پا دربیاورند و راه بیفتند میان مردم.